♥♥ ♣ شعر های عاشقانه ♣ ♥♥

♥♥ ♣ For Lovers ♥♥ ♣

خوش آمدید _ نظر از یاد تان نره


خوش آمدید _ نظر از یاد تان نره


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1398برچسب:,ساعت 8:16 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

 

اجازه هست عشق تو رو تو كوچه ها داد بزنم؟

رو پشـت بـــــوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟

اجازه هست كه قلـبمو برات چراغونی كنم؟

پیش نگاه عاشقت،چشـــــمامو قربونی كنم؟

 اجازه میدی تا ابـد سر بزارم رو شونه هات؟

روزی هزار و صـد دفه بگم كه میمیرم برات؟

اجازه میدی كه بـگم حرف ترانه هام تویی؟

دلیل زنده بودنـــــم ، درد بهانه  هام تویی

اجـــازه هست تا تـه مـرگ منتظر تو بشینم ؟

تو رویاهــای صورتیم، خودم رو با تو ببینم؟

 اجازه هست جار بزنم بگم چقد دوست دارم؟

بگم می خـــوام بخاطرت سر به بیابون بزارم؟

اجازه میدی قـصه هام با عشق تو جون بگیره؟

چشمای عاشقـــم واست روزی هزار بار بمیره

اجازه میدی عشقـــمو همش بهت نشون بدم؟

پیش زمین و آسمــون واسه تو دس تكون بدم؟

اجازه میدی كه فقــــــط تو دنیا با تو بمونم؟ 

هر چی كه عاشقانه بــــود به خاطر تو بخونم؟

اجازه هست پناه من گــــــرمی آغوشت بشه؟ 

هر اسمی جز اسم خودم ،دیـگه فراموشت بشه؟

اجازه هست ؟ بگو كه هست ، من همشو دارم میگم

با تو به آسمون میرم ،با تـــــــــــــو یه آدم دیگم  

اجازه میدی كه بگم ،من مال تـــــــو،تو مال من؟

 من از تو خواهش می كنم كه زیر وعـــده هات نزن

اجـــــــازه تـــو ،دست تـــو ،اجازه من دست تـو

 خنده من خنـــــــده تو ،شكست من شكست تـو 

تقدیم به عشقم

نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت 1:45 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

عشق را در چشم تو روزی تلاوت مــــــــــــــــــــی کنـــم

با همه احساس خود را با تو قسمت مـــــــــــــی کنم

مرز بی پايان مهرت را به من بخشيــــــــــــده ای

در جوابت هر چه دارم من فدايت مـــــی کنم

نور چشمت را چراغ شام تارم کـــرده ای

من وجودم را هميشه فرش راهت مـــــــــــــــــــی کنـــم

ای تجلی گاه هر چه خوبی و مهر و صـــــــــــــــــــــفا

عاقبت مانند اشعار فريدون ناب نابت مــــــــی کنـم

بر خرابات وجودم زندگی بخشيـــــــــــــده ای

تا نفس دارم هميشه شاد شادت می کنم

همچو سروی گشته ای تا خم نگردد قامتم

من صداقت را هميشه سرپناهت می کنــم

نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت 1:30 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |


 

گـــریه کن تـــو میتونی

 

پیش اون نمی مــــــــــــونی

 

اون دیگه رفته، بسه تمومش کن

 

گریه کن، ته خط، عشق تو دیـگه رفته

 

تو دله، یکی دیــــــگه نشسته تمومش کن

 

چشم به راه، نشین اینجــــا، میمونی دیگه تنها

 

گریه نکن اون دیگه نمیـــــــــــــــــــــــــــــــــاد خونه

 

 دست بکش، دیگه از اون طفلــــــــــــــــــکی، دل داغون

 

اون دیگه، خوش فـــــــــــــــــــــــــــــــکر نکن حال تو میـدونه

 

تنها میمونی، اخه این و میدونی، مثل اون پیــــــــــــــــدا نمیشه

 

اشکات میریزه، اخه اون واســــــــــــــــط عزیزه، توی قلبته همیشه

 

یادش می افتی، دلت اتیش میـــــــــــــــگیره، میگی کاش برگرده پیشت

 

راهی نداری، تو باید طاغت بیاری، اخه میـــــــــــــــــــــــــــــــــدونی نمیشه


نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت 1:21 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

آنگاه که غرور کسی را له مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده ای را نادیده می انگاری،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

 

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری می خواهم بدانم،

دستانت را بســــــــــــــــــــوی کدام آسمان دراز می کنی

 

تا برای خوشــــــــــــــبختی

 

خودت دعا

کنی؟

نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت 1:0 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

دانی که شمع دم مرگ به پروانه چه گفت ؟!

که ای عاشق دیوانه فراموش شـــــــــدی ؟!

سوخت پروانه،ولـی خــــــوب جوابش را داد :

طولی نکشـــد که تو نیز خامـــــوش شوی!!!

نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:55 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:44 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

خیلی سخته ،خیلی سخته از عشق یه نفر بسوزی
 
اما نتونی بهش بگی خیلی سخته یه مدت با یکی باشی
 
به خیال اینکه دوست داره اما بعد ...
 
بعد بفهمی اینا همش ساخته ذهن خودت بوده
 
و اصلا از اول عشقی وجود نداشته
 
اون موقع است  که می شکنی...
 
نمی دونی چی کار کنی از یه طرف دلت پیش اونه
 
از یه طرف می دونی که دوست نداره
 
مجبوری به اون فکر نکنی
 
اما نمی تونی...

نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:18 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

عشق کلمه ايست که بار ها شنيده مي شود ولي شناخته نمي شود.

عشق صداييست که هيچ گاه به گوش نمي رسد ولي گوش را کر مي کند.

عشق نغمه ي بلبليست که تا سحر مي خواند ولي تمام نمي شود.

عشق رنگيست از هزاران رنگ اما بي رنگ است.

عشق نواييست پر شکوه اما جلالي ندارد.

عشق شروعيست از تمام پايان ها اما بي پايان است.

عشق نسيميست از بهار اما خزان از آن مي تراود.

عشق کوششيست از تمام وجود هستي اما بي نتيجه.

عشق کلمه ايست بي معني ولي هزاران معني دارد.

نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:7 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

عشق، تصمیم قشنگی ست، بیا عاشق شو

نه اگر قلب تو سنگی ست، بیا عاشق شو

آسمان زیر پروبال نگاهت آبی ست

شوق پرواز تو رنگی ست، بیا عاشق شو

ناگهان حادثه ی عشق، خطر کن، بشتاب خوب من

این چه درنگی ست، بیا عاشق شو

با دل موش، محال است که عاشق گردی

عشق، تصمیم پلنگی ست، بیا عاشق شو

تیز هوشان جهان، برسر کار عشقند

عشق، رندی است، زرنگی ست،بیا عاشق شو

کاش در محضر دل بودی و میدیدی

تو بر سر عشق چه جنگی ست! بیا عاشق شو

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز

صورت آینه زنگی ست، بیا عاشق شو

می رسی با قدم عشق به منزل، آری… عشق

رهوار خدنگی ست، بیا عاشق شو

باز گفتی تو که فردا!!! به خدا فردا نیست زندگی

فرصت تنگی ست، بیا عاشق شو

کار خیر است، تأمل به خدا جایز نیست!

عشق، تصمیم قشنگی ست، بیا عاشق شو

نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:13 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

عشق تنها یک قصه است

در سطر اول آن، تو از راه می‌رسی و خاک بوی باران می‌گیرد

در سطر دوم، آفتاب می‌شود و تو از درخت سبز سیب سرخ می‌چینی

در سطر سوم، زمین می‌چرخد و مهتاب با رگبار هزار ستاره می‌بارد

در سطر چهارم، تو دست‌‌هایت را به سوی مغرب دراز می‌کنی

در سطر پنجم، همه چیز از یاد می‌رود و من به نقطه‌ی پایان قصه خیره ‌می‌مانم


و عشق
آغاز می شود...

نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت 21:50 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

به چی زنده باشم به چی دلم رو خوش کنم وقتی میبینم عشقم از من بیزاره .

به کی بگم درد دلم رو به کی بگم که خیلی دوستش دارم اما اون باور نداره .

به خدا، دیگه نمیخوام زنده باشم دیگه نمیخوام برای کسی دل تنگی کنم  .

با خودم قسم خورم که دیگه دوسش نداشته باشم اما دلم طاقط دوریش رو نداره .

به خودم میگم اون که دوسم نداره چرا من دوسش داشته باشم اما نمیشه از یادم بره .

حیف از اون روزی که تو خیالم حس میکردم تو هم دوسم داری حیف من که عشق تو رو باور کردم .

تو که بودی همه وجودم حالا دیگه از خودم بیزارم که چرا به تو دوست دارم رو گفتم .

یادت میاد وقتی دل منو روبودی قسمت دادم گفتم تو رو به هر چی که دوست داری تا آخرش با من بمون.

گفتم نزار خاطرات جای تو رو، تو دلم بگیره نزار این لحظه ها یه روزی بین ما بشه حروم.

مگه تو نبودی که قسم خوردی، مگه تو نبودی که گفتی دوست دارم تا آخرش ، حالاچی شد؟

حالا بیا ببین حال من خرابه،  روز و شب من شده مثل یه کابوس و پر از درد عشق .

هی با توام بیمعرفت مگه تو نبودی میگفتی دوسم داری تا آخر دنیا پس چی شد ؟

حالا این همه فاصله حاصلش شد ه ،همه ی اون خاطرت شده باطله

آخه تو که از منو دوست نداشتی  پس چرا نگفتی دروغ همه اون دوست دارم ها  .

حالا موندم و یه دل داغون پر از درد که شدم مثل یه دیوانه ها یه دوره گرد .

روزگار چرا انقدر بدی چرا همه خوشی هات رو ازم من میکنی دریغ  چرا ؟

ای خدا ، قصه من هم شد حالا مثل برگ باد .

 

نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت 11:32 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

 
 
 

آهاي تموم عاشقا خبر که غصه و تنهایی اومده براي يک قضاوت گرفتان داد اومده .

بدون غم اومده کنار کوه عشق، تا ببينه کدوم دلي کارش کشيده به جنون.

داد دله شکته او شيونه بي داد منه جا نخورين گوش کنين صداي فرياد منه

يک طرف اينجا منو يک طرفي يه آشنا قاضي ما غصه وتنهایی ، شاهدمون فقط خدا

ميگن که جرم تو چيه ميگم : فقط عاشقشم ، ميگه : يه ديونست تو بس فکر ميکنه لایقشم

ميگم : اگه اون نباشه آروزی من ميشه محال ، ميگه : رسيد به من فقط باشه برات خيال

ميگم که: اما واسه من بي تو که معنا نداره ، ميگه که : اين گٌِلايه و شيون و اما نداره

ميگم : که خورشيده منه ميخوام برام نور باشه ، ميگه که : روز از شب تار بهتره که دور باشه

ميگم: کنار شب تار، تو يک طلوع روشني، ميگه: تو روز روشن هم تو يه غروب مبهمي

ميگم: فقط يه بار بگه دوست دارم برام بسه ، ميگه: آخه يه آدمه خيلي غريب و بي کس

ميگم: اگه با من باشه بي کسي هام تموم ميشه،ميگه :بهش حالي کنين دل خوشي هام حروم ميشه

ميگم که: از دوري اون به گريه زنجير شودم ، ميگه که:  دل بريدم و بهش بگين سيرم ازش

گفت قاضی: به جرم عاشقي بايد بري بالاي دار آخر قصه تلخ و نمیمونه راه فرار

براي خواسته آخرم گفتم : با دستاش بزاره طناب رو دور گردم ميخوام به جرم عاشقي نفس نمونه تو تنم

ميگن وصيعتي بکن چيزي ميخواي آخرعمرت ، ميگم که:  تابوت منو فقط بدين به دست يار

ياري که با دست خودش منو کشيد به کام مرگ فقط ميخوام که اسم اون باشه کنارم روي سنگ

آهاي تموم عاشقا بهم نگيد که چه بي کسي لحظه مُردم شد و برام نمونده نفسي .

 

نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت 11:21 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |

خدا حافظ تـان_نظر از یـاد تان نـره


خدا حافظ تـان_نظر از یـاد تان نـره

نوشته شده در 1 فروردين 1386برچسب:,ساعت 1:0 توسط ♥♥ ♣ رویین تنها ♥♥ ♣| |